خواستگاری های من

عاشقانه های دیروز که به عشق پایدار امروز منتهی شد

خواستگاری های من

عاشقانه های دیروز که به عشق پایدار امروز منتهی شد

دو راهی

20/09/1381

خدا نکند در این لحظات آخر از راه به در شوم، کج کجکی دارم راه می روم. گناه نهان گلویم را گرفته و سخت می فشارد. کمی قساوت دل پیدا کرده ام نکند این دم آخری که امکان حلال فراهم می شود در امتحان رد شوم. سر دو راهی گیرم. شهوات و خواسته های زودگذر جلو عقل سلیم را گرفته اند و سد را دید روشنگر شده است.

شهید متاهل

جداً اینکه ثواب شهدایی که متاهل هستند بالاتر است یکی شاید این است که ایشان ارج و ارزش عشق (حداقل در حد دنیایی آن را) تجربه کرده اند و آن گاه می توانند از شراب عشق واقعی حضرت حق بنوشند.

بگذار ظغیان احساس و دل ، عقل و منطق را در امواج سیل گون خود بشوید و انسجام آن را به پراکندگی مبدل کند. خوش آمدی ای عشق ِ ناگاه که گاهی طولانی است منتظر توام که مثالی از انتظار بزرگ ما از آن عشق بزرگ و حاصل هستی است.


بعد نوشت: خوب دل نوشته های چندین سال پیش است ، اجازه دستکاری به خودم نمی دهم تا شاید حال و هوای اون موقعم رو بهتر منعکس کنه

پیش از خواستگاری بیزدهم

ان شاء اله که به خیر و خوبی ، تا حالایش که چنین بوده ؛ این کامل کننده دین انجام پذیرد

خدایا اگر خیر دنیا و آخرت ما در این وصلت است و رضایت پیامبر رحمتٌ للعالمین در آن است ، موجبات آسانی انجام آن را فراهم ساز.

یک مطلبی یادم آمد که جالب است: با خواندن خطبه عقد هم عروس و داماد به هم محرم می شوند و هم به پدر و مادر طرفین و این معنی خیلی زیبایی دارد.

وقتی عروس به پدر داماد محرم می شود یعنی به جای دختر او خواهد بود و وقتی داماد به مادر عروس محرم می شود یعنی پسر آنها خواهد بود (جالب تر آنکه حتی با صیغه طلاق باز این محرمیت برطرف نمی شود) چه اسرار زیبایی در احکام الهی اسلام نهفته است.

??/09/1381

آرزو

می گویند وقتی باران می بارد در های رحمت خدا بر روی اهل زمین باز شده است پس آن گاه دعای زمینیان حتماً بالا می رود و به هدف اجابت می رسد. من همیشه وقت بارش رحمت خدا دعایم این است" خدایا در ظهور مولای ما ولی عصر تعجیل بفرما" بهترین دعاست، دعا برای یک هدف بسیار بزرگ که هدف عالم در گرو آن است.

ببار ای باران که نشانه نزدیک شدن دولت یاری ، ببار که نشانه گشوده شدن رحمت خدایی و نشانه غلبه رحمت او بر غضب اوست.

خدایا ما را در سایه رحمتت زنده بدار ، بمیران و برانگیز، آمین. 10/09/1381


مثلاً آغازیه

وقتی برای چهارمین سال متوالی برای نمی دانم چندمین دختر رفتم خواستگاری احساس کردم که دیگه این آخریشه...

هنوز سنگرم رو حفظ کرده بود در سمت جناب خواستگار دوم وظیفه

حالا می خوام تقریبا از اول برات تعریف کنم...

ولی باید صبر داشته باشی تا از دفتر خاطرات کاغذیم لینک بزنم به وبلاگ

ماجرا بر می گرده به حدود سال 82